کدخبر: 15731

داستان کودکانه اسباب بازی های سوفی

 

 

سوفی یک کمد کوچک در اتاق خواب خود دارد که خانه ای گرم و دنج برای اسباب بازی های درخشان او است. اسباب بازی های او دوست دارند با هم بنشینند و بازی کنند!

 

یک روز سوفی خیلی خوشحال به خانه آمد! بادبادک نازش را گوشه اتاق خوابش گذاشت و رفت. همه اسباب بازی ها برای دیدن و صحبت با بادبادک هیجان زده بودند. آنها می دانستند که او در سفر بوده و چیزهای جالب زیادی دیده است!

پس دورش جمع شدند و شروع کردند به سوال پرسیدن!

 

تو خیلی خوش شانسی بادبادک! شما همیشه به سفرهای شگفت انگیز می روید! گفت گربه پشمالو.

 

اون بیرون چه شکلیه؟! توپ رنگین کمان با کنجکاوی پرسید.

 

بادبادک گفت:

 

من چیزهای زیادی دیده ام! جنگل های شکوفا، رودخانه های بزرگ، خیابان های شلوغ!

کدام یک را بیشتر از همه دوست دارید؟ خرگوش صورتی پرسید.

 

بادبادک مدتی فکر کرد و پاسخ داد:

 

من ساحل آفتابی را بیشتر از همه دوست دارم!

 

اما اسباب بازی های دیگر هرگز اسباب بازی های ساحل را ندیده بودند!

 

اما... هیچکدام از ما هرگز ساحل را ندیده ایم! گربه پشمالو گریه کرد.

 

توپ رنگین کمان گفت:

 

بادبادک! می توانید به ما بگویید که ساحل چگونه است، لطفا؟

 

بله حتما! اما ابتدا به یک کاغذ آبی نیاز داریم!

 

اسباب بازی ها به اطراف اتاق نگاه کردند و یک کاغذ آبی بزرگ پیدا کردند!

 

تصور کنید اینجا دریاست! گفت بادبادک. حالا باید چند تکه لگو کوچک روی آن بگذاریم! لگو با رنگ های مختلف!

لگوها قایق خواهند بود!

 

اسباب بازی ها چند قطعه لگو رنگارنگ آوردند و روی دریای آبی خود گذاشتند!

 

دیگر چه نیازداریم؟! بادبادک خیلی سخت فکر می کرد!

 

آههههههههه! ما به یک ساحل شنی نیاز داریم! بعد نگاهی به اطراف انداخت و گفت:

 

اون مقوای قهوه ای خوبه! ما می توانیم آن را خرد کرده و تکه های آن را به دریا بچسبانیم!

 

اسباب بازی ها شروع به خرد کردن مقوا کردند! سپس تکه ها را ته کاغذ آبی خود قرار دادند. ساحل آنها روز به روز زیباتر و واقعی تر می شد!

 

حالا ما به چند پوسته نیاز داریم!

 

ما می توانیم از سنگ های براق استفاده کنیم! گفت عروسک

 

سپس سنگ ها را آورد و در ساحل گذاشت. بادبادک نزدیک سقف پرواز کرد و از بالا به ساحل آنها نگاه کرد.

 

فوق العاده! این دقیقاً شبیه همان ساحل شنی است که من رفتم! اسباب بازی های سوفی به ساحل خدمتکارشان نگاه کردند و لبخند زدند! آنها بسیار خوشحال بودند! آنها تصمیم گرفتند در کنار ساحل با یکدیگر بازی کنند.

 

توپ رنگین کمان و خرگوش صورتی روی قطعات لگو نشستند و تصور کردند که در حال قایق سواری در دریا هستند!

 

عروسک روی شن های گرم دراز کشید و گربه پشمالو شروع به بازی با صدف های سنگی کرد!

 

 

moonzia.com/sophies-toys-story , moonzia.com

 

 

ارسال نظر: