کدخبر: 16455

حادثه|حادثه خونین| حادثه در مشهد

عروس مشهدی در خانه شیطان شکنجه می شد| جزییات هولناک

چند ماه بعد از آشنایی در فضای مجازی پای سفره عقد نشستم اما خیلی زود اختلافات بین من و نامزدم آغاز شد و او مرا مقابل منزل پدرم زیر مشت و لگد گرفت تا جایی که...

دختر 16 ساله ای که به اتهام ایراد ضرب و جرح از نامزدش شکایت کرده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: شش سال بیشتر نداشتم که اشک ریزان دست مادرم را رها کردم و به همراه پدرم به خانه بازگشتم چرا که آن ها از هم جدا شده بودند و مادرم سرپرستی مرا به پدرم واگذار کرده بود.

چند ماه بعد از این ماجرا پدرم با زن دیگری ازدواج کرد و من در حالی لباس فرم مدرسه را پوشیدم که نامادری ام مرا با مهربانی راهی مدرسه کرد. اگر چه او زن خوبی بود و تلاش می کرد جای خالی مادرم را پر کند اما من کمبود محبت داشتم و چیزی جز مهر مادری را نمی پذیرفتم.

حتی خواهر یا برادری نداشتم که با او درددل کنم. با وجود این، روزگارمان به همین ترتیب سپری می شد تا این که با شیوع کرونا مدارس مجازی شد و پدرم نیز به ناچار برای من گوشی تلفن هوشمند خرید تا از تحصیل عقب نمانم. از سوی دیگر من هم که تشنه محبت بودم، وارد شبکه های اجتماعی شدم و در گروه های مختلف پرسه می زدم تا این که بالاخره با «سیروس» آشنا شدم. او سه سال از من بزرگ تر بود و در مغازه پدرش کار می کرد.

 این آشنایی و ارتباط تلفنی به دیدارهای خیابانی کشید اما پدرم به شدت رفت و آمدهای مرا زیر نظر داشت و من نمی توانستم بر سر بیشتر قرارهایی که با سیروس می گذاشتم حاضر شوم، چرا که ما در یکی از شهرک های حاشیه شرق مشهد سکونت داشتیم و خانواده سیروس در منطقه غرب مشهد زندگی می کردند، به همین دلیل نمی توانستم ساعات بیشتری را در خارج از منزل به سر ببرم.

خلاصه سال گذشته و در حالی که دو ماه بیشتر از این آشنایی پنهانی نگذشته بود، سیروس به همراه خانواده اش به خواستگاری من آمد اما خانواده اش وقتی محل سکونت ما را دیدند با این ازدواج مخالفت کردند و مدعی بودند که دو خانواده از نظر فرهنگی و اقتصادی در شأن یکدیگر نیستیم اما من و سیروس که دلباخته یکدیگر بودیم بر این ازدواج پافشاری کردیم و بالاخره خانواده او رضایت دادند.

این گونه من پای سفره عقد نشستم و مراسم عقدکنان ما برگزار شد، اما من که شاگرد ممتازی بودم خیلی دوست داشتم ادامه تحصیل بدهم ولی به خاطر این که نام سیروس در شناسنامه ام ثبت شده بود، در مدارس خاصی می توانستم درس بخوانم. در این شرایط نامزدم اجازه نمی داد تا در مدارس محل سکونت خودمان ثبت نام کنم چرا که خانواده اش معتقد بودند من نباید دیگر در آن منطقه به مدرسه بروم.

خلاصه اختلافات ما در همین باره و در حالی آغاز شد که سیروس هم ترک تحصیل کرده بود و قصد نداشت خدمت سربازی اش را انجام بدهد ولی من اصرار می کردم که او باید گواهی نامه رانندگی بگیرد و خدمت سربازی اش را به پایان برساند. با این خواسته های من اختلافات بین ما شدت گرفت تا حدی که چند بار مرا کتک زد اما من موضوع کتک کاری های او را از خانواده ام پنهان می کردم چرا که خودم به ازدواج با سیروس اصرار داشتم و حالا در حالی که فقط سه ماه از دوران نامزدی ما گذشته است دیگر از آن حرف های عاشقانه و دوست داشتن های واهی در فضای مجازی هیچ خبری نیست.

رفتار همسرم به کلی تغییر کرده و او به هر بهانه کم اهمیتی مرا زیر مشت و لگد می گیرد تا این که آخرین بار مقابل منزل پدرم مرا کتک زد که با سر و صدای من خانواده ام بیرون آمدند و متوجه اختلافات شدید بین ما شدند. دیگر چاره ای نداشتم جز آن که به قانون پناه بیاورم و...

 بررسی کارشناسی این پرونده به دستور سرهنگ سیدرضا معطری (رئیس کلانتری قاسم آباد) به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.

 

ارسال نظر: